.::جوجو خانومی::.
جوجو خانومی چادر به سر،در خونشون نشسته،باد میزنه زلفونش،جوجه خروسا قربونش
شیرینی رو گذاشت رو صندلی و تازه به خانومی که تو ماشین نشسته بود (با من اشتباه گرفته بود!!!) اعتراض کرد و گفت:چرا اینقدر نون خریدی!!!! وقتی خانومه برگشت سمت بابام....پدرم تازه گرفت چه گندی زده... من از اول یعنی از وقتی بابام از قنادی اومد بیرون و میرفت سمت ماشین غریبه نگاهش و میکردمو بهش میخندیدم.... تو ماشین 2 تا خانوم نشسته بود!!!!!!
نظرات شما عزیزان:
با پدر گرامی داشتیم میرفتیم خونه پدر بزرگم اینا.....
بابام یه جا ایستاد بره شیرینی بخره......
جلوی ماشین ما با فاصله حدودیه 10 متر یه ماشین شبیه ماشین ما ایستاده بود...
بابام وقتی از قنادی بر میگشت رفت سمت ماشین جلویی و در عقبشو باز کرد و
از همون جا سرشو انداخت پایی اومد سمت ماشین!!!!
پ.ن:
Power By:
LoxBlog.Com |